سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دانشجویان مهندسی مکانیک شهرکرد

لطفا مرا نشویید!

بعد از گلی شدن اتومبیل زیر باران و برف و خشک شدن آن، اولین چیزی که به ذهن می رسد، بردن ماشین به کارواش و تمیز کردن آن است. بعضی از افراد هم پیدا می شوند که با کلمات جوک از صاحب ماشین می خواهند که چنین کاری کنند.اما حالا برخی هنرمندان هستند که با ابتکار عمل، ماشین ها را نقاشی کرده و از شما خواهش می کنند تا ماشین خود را نشویید.

ادامه مطلب...

[ چهارشنبه 91/11/18 ] [ 10:49 صبح ] [ ایرج فاضلی ]

نظر

همه مردند..........

دوستی می گفت خیلی سال پیش که دانشجو بودم بعضی از اساتید عادت به حضور غیاب داشتند.بعضی هاشونم که هم اول کلاس هم آخر کلاس حضور غیاب می کردند که مجبور شی کل ساعت رو سر کلاس بشینی.هم رشته ای داشتم که بدجور شیفته ی یکی از دخترای کلاسمون بود.هروقت این خانوم سر کلاس حاضر بود حتی اگه نصف کلاس غایب بودند جناب مجنون می گفت:"استاد امروز همه حاضرند."و بالعکس اگه تنها غایب کلاس این خانوم بود میگفت:" استاد امروزهمه غایبن هیچ کس نیومده!!!"در اواخر دوران تحصیل باهم ازدواج کردند دورادور شنیدم که اتفاقا خیلیم خوشبختن امروز روی دیوار شهر دیدم آگهی ترحیم این بانو رو با این عنوان چاب کردند:

                 هیچکس زنده نیست............همه مردند!!!



[ چهارشنبه 91/11/18 ] [ 10:39 صبح ] [ ایرج فاضلی ]

نظر

طنز

یه روز یه آقایی نشسته بود و روزنامه می‌خوند که زنش یهو ماهی تابه رو می‌کوبه سرش.
مرده میگه: برا چی این کارو کردی؟
زنش جواب میده: به خاطر این زدمت که تو جیب شلوارت یه تیکه کاغذ پیدا کردم که توش اسم "جنى" نوشته شده بود ...
مرده میگه: وقتی هفته پیش برای تماشای مسابقه اسب‌دوانی رفته بودم اسبی که روش شرط بندی کردم اسمش "جنی" بود.
زنش معذرت خواهی می‌کنه و میره به کارای خونه برسه.
سه روز بعدش مرد داشت تلویزیون تماشا می‌کرد که زنش این بار با یه قابلمه بزرگتر کوبید رو سر مرده که تقریبا بیهوش شد.
وقتی به خودش اومد پرسید: این بار برا چی منو زدی؟
زنش جواب داد: آخه اسبت زنگ زده بود!!!

 



[ دوشنبه 91/11/16 ] [ 7:39 عصر ] [ جلال شاکریان ]

نظر

مشاعره

مشاعره

مشاعره به معنی مسابقه شعرخوانی از بر و نبرد کردن در شعر است.

این مسابقه می تواند بر اساس

شعر های سروده خود فرد (به ویژه سروده های فی البداهه) باشد

و یا بر اساس شعر شاعران دیگر.

مشاعره گاه بدین صورت است که هر یک از افراد بیتی شعر از بر می‌خواند

و نفر بعدی باید شعر خویش را با آخرین حرف آن بیت آغاز کند.
از همه بازدیدکنندگان خواهش دارم در این مشاعره شرکت کنند

بسم الله الرحمن الرحیم

هست کلید در گنج حکیم



[ شنبه 91/11/14 ] [ 11:20 صبح ] [ ایرج فاضلی ]

نظر

زمستان سرد عشق . . . !

این روزها ؛

شعر هایم را درخواب سکوت گذاشتم !

قافیه های شعر من در خوابگاه کلمات ،

رویای عشق تو را می بینند . . .

و من سر عشق تو را

در دعایی از مهر به قلبم بسته ام

و هنوز در حسرت آرزوهایم

و به یاد خاطرات عاشقی ام

برای گرمی روزهای عاشقانه ات

غزلی می سرایم

تو آن نگاه گرم اساطیری

روح الهه ی عشقی

که قلبم را اسیر کرده است

تو شقایق واژه های

باغچه ی شعر من بودی

که این روزها بادهای خزان

با داس تاج تو را چیدند

اما اسب غرور من شیهه می زند

چشهایت هنوز مرا به عصیان و

عشق وسوسه می کنند

و من محتسب قلعه ی چشمان توام

اما می دانی نگاه سرد تو

اندوه را درمن

مثل کوه نشانده است

می خواهم پنجره ها را بگشایم

و آسمان را ببویم

و به استقبال

زمستان سرد عشق بروم . . . !



[ شنبه 91/11/14 ] [ 11:18 صبح ] [ ایرج فاضلی ]

نظر

روش های آزار خانم ها

وقتی بعد از یک روز شلوغ براتون غذا درست کرد و با تمام خستگی کنارتون نشست بهش بگید:ممنون عزیزم ، خوب شده ، ولی کاش قبل از درست کردنش به مامانم زنگ میزدی و طرز تهیه این غذا رو ازش میپرسیدی ...

 

وقتی در جمع فامیل خودتون هستید شکم بزرگ پدر زنتون رو سوژه خنده همه قرار بدهید.

 

از صبح کتونی پا کنید و تا شب هم از پاتون در نیارید تا جورابتون بوی گربه مرده بگیرد و بعد با همان جورابها برید توی رختخواب.

 

به صورتش نگاه کنید و باحالتی متاثر بگید:عزیزم چقدر پیر شدی..

 

وقتی تخمه میخورید پوستهای تخمه را هر جای بریزید غیر از بشقاب جلوی دستتون.

 

همیشه آب را با بطری سر بکشید.

 

وقتی زنتون حواسش کاملا به شماست وانمود کنید زنتون رو ندیدید و یواشکی به بچه هایتون بگید:دوست دارید براتون یک مامان خوشگل بیارم!!.

 

وقتی با تلفن صحبت میکنید به محض ورود همسرتون با دستپاچگی بگید :باشه ، من بعدا بهت زنگ میزنم ..و سریع گوشی رو قطع کنید..

 

همیشه از گیرایی چشمهای دختر خاله ترشیده اتون تعریف کنید..

 

خاطرات شیرین دوران مجردی خودتون رو با دوست دخترهای داشته و نداشته خودتون براش تعریف کنید..

 

وقتی با اون تو رستوران هستید با صدای بلند باد گلو بزنید..

 

او را با اسمهای مختلف مثل :سمیرا ،مریم ، پریسا، آتنا، شیوا... صدا کنید و بعد بگید ببخشید عزیزم این روزها حواسم زیاد جمع نیست .

 

این مطلب فقط جنبه سرگرمی و طنز دارد،لطفا این روشها را به کار نبرید و یا سعی کنید یک چادر مسافرتی خوب یا ماشین راحت بخرید که شبهای که قرار است بیرون از خونه بخوابید ، زیاد سختی نکشید..

 



[ پنج شنبه 91/11/12 ] [ 8:38 عصر ] [ بنیامین یوسفی ]

نظر

فریدون مشیری

درون معبد هستی
بشر،در گوشه محراب خواهش های جان افروز
نشسته در پس سجاده صد نقش حسرت های هستی سوز
به دستش خوشه پربار تسبیح تمناهای رنگارنگ
نگاهی می کند، سوی خداــ از آرزو لبریزــ
به زاری از ته دل یک «دلم می خواست» می گوید.
شب و روزش «دریغ» رفته و «ای کاش» آینده است.
من امشب هفت شهر آرزوهایم چراغان است !
زمین و آسمانم نور باران است !
کبوتر های رنگین بال خواهش ها
بهشت پر گل اندیشه ام را زیر پر دارند.
صفای معبد هستی تماشایی است:
ز هر سو،نوشخند اختران در چلچراغ ماه می ریزد
جهان در خواب
تنها من، دراین معبد ، در این محراب:

دلم می خواست بند از پای جانم باز می کردند
که من، تا روی بام ابر ها پرواز می کردم،
از آنجا ، با کمند کهکشان ، تا آسمان عرش می رفتم
در آن در گاه ، درد خویش را فریاد می کردم!
که کاخ صد ستون کبریا لرزد!

مگر یک شب از این شب های بی فرجام،
ز یک فریاد بی هنگام
ــ به روی پرنیان آسمان ها ــ خواب در چشم خدا لرزد!

دلم می خواست:دنیا رنگ دیگر بود
خدا،با بنده هایش مهربان تر بود
از این بیچاره مردم یاد می فرمود!
دلم می خواست زنجیری گران،
از بار گاه خویش می آویخت
که مظلومان، خدا را پای آن زنجیر
ز درد خویشتن آگاه می کردند.
چه شیرین است:وقتی بی گناهی داد خود را
از خدای خویش می گیرد.
چه شیرین است، اما من ،
دلم می خواست : اهل زور و زر ناگاه !
ز هر سو راه مردم را نمی بستند و
زنجیر خدا را بر نمی چیدند!
دلم می خواست: دنیا خانه مهر و محبت بود
دلم می خواست : مردم ، در همه احوال با هم آشتی بودند.
طمع در مال یکدیگر نمی کردند.
کمر بر قتل یکدیگر نمی بستند
مراد خویش را در نامرادی های یکدیگر نمی جستند،
از این خون ریختن ها، فتنه ها ، پرهیز می کردند،
چو کفتاران خون آشام، کمتر چنگ و دندان تیز می کردند!

چه شیرین است وقتی سینه ها از مهر آکنده است
چه شیرین است وقتی ، آفتاب دوستی،
در آسمان دهر تابنده است.
چه شیرین است وقتی، زندگی خالی ز نیرنگ است.

دلم می خواست: دست مرگ را ، از دامن امید ما،
کوتاه می کردند!
در این دنیای بی آغاز و بی پایان
در این صحرا که جز گرد و غبار از ما نمی ماند
خدا زین تلخ کامی های بی هنگام بس می کرد!
نمی گویم به هر کس بخت و عمر جاودان می داد؛
نمی گویم به هر کس عیش و نوش رایگان می داد؛
همین ده روز هستی را امان می داد !
دلش را ناله تلخ سیه روزان تکان می داد!

دلم می خواست : عشقم را نمی کشتند
صفای آرزویم را ــ که چون خورشید تابان بودــ می دیدند.
چنین از شاخسار هستی ام آسان نمی چیدند
گل عشقی چنان شاداب را پرپر نمی کردند.
به باد نا مرادی ها نمی دادند.
به صد یاری نمی خواندند
به صد خواری نمی راندند.
چنین تنها ، به صحرا های بی پایان اندوهم نمی بردند

دلم می خواست ، یک بار دگر او را کنار خویش می دیدم،
به یاد اولین دیدار در چشم سیاهش خیره می ماندم،
دلم یک بار دیگر ، همچو دیدار نخستین،
پیش پایش دست و پا می زد.
شراب اولین لبخند در جام وجودم های و هو می کرد.
غم گرمش نهان گاه دلم را جستجو می کرد،
دلم می خواست : دست عشق ــ چون روز نخستین ــ
هستی ام را زیر و رو می کرد!

دلم می خواست سقف معبد هستی فرو می ریخت
پلیدی ها و زشتی ها ، به زیر خاک می ماندند
بهاری جاودان آغوش وا می کرد.
جهان در موجی از زیبایی و خوبی شنا می کرد!
بهشت عشق می خندید.
به روی آسمان آبی آرام ،
پرستو های مهر و دوستی پرواز می کردند.
به روی بام ها ، ناقوس آزادی صدا می کرد...
مگو:« این آرزو خام است»!
مگو:« روح بشر همواره سرگردان و ناکام است.»
اگر این کهکشان از هم نمی پاشد؛
وگر این آسمان در هم نمی ریزد؛
بیا تا ما :« فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم»
به شادی:« گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم»!



[ پنج شنبه 91/11/12 ] [ 5:48 عصر ] [ بنیامین یوسفی ]

نظر

واسه خنده :)

یکى از حقایقى که باورش براى انسان سخته اینه که باور کنه واقعا شاید لازم باشه گاهى پاهاشو بشوره !

 


بعضیام فک میکنن راهنمای ماشینشون عصای موساس !

راهنما رو که زدن دیگه میپیچن ، وظیفه بقیه هم اینه که شکافته بشن !



مردی که با صدای بچه گونه با نوزاد صحبت میکنه ? اگه معنی نگاه اون طفل معصوم رو بفهمه ، خودش باید آروم و بی صدا از کادر خارج بشه و دیگه برنگرده …



اگه یه چیزی رو مادرتونم نتونست پیدا کنه دیگه قیدشو بزنید ، اون چیز دیگه برای همیشه گم شده …





داشتن یه دوست خوشتیپ و باحال باعث افتخاره …

خوشحالم که باعث افتخارتونم !

 


دلی که واسه همه بلرزه دل نیست که ، ژله ست …



از تفریحات سالم دهه شصتی ها این بود که دستاشونو با آب خیس میکردن ، میپاشیدن رو بخاری نفتی و تییسسس صدا میداد …



جناب پدر هروقت میخواد بیاد تو اتاق با یه شدت عجیبی در رو باز میکنه …

همین روزاست که اول گاز اشک آور قِل بده تو بعد با پاش بزنه در رو بشکونه بیاد !

 


یکى از ا?زمون هاى سخت الهى اینه که سوار ا?سانسور بشى و خودتو تو ا?یینه نگاه نکنى ؛ بیشتر اونایی که نگاه نمیکنن ا?شکارا معذب هستن !



دوستانی که با بندای کفششون مشکل دارن و مدام باز میشه ؛ کافیه بند کفشاشونو باز کنن و به جاش هنزفری بزارن !



یه قانون کلی هست که میگه :

“به هر چیزی که فکر کنی همون سرت میاد”
ولی این قانون یه استثنا کوچیک هم داره و اونم اینه که در مورد چیزای خوب کارکرد نداره !!!

 


همدیگر را فراموش نکنیم ؛ شاید سالها بعد در گذر جاده ها بی تفاوت از کنار هم بگذریم و بگوییم میگ میگ …



وقتی بتونم ته دیگ سیب زمینی رو با کسی شریک بشم ، می فهمم که عاشق شدم …



دیشب اینترنتم قطع شد رفتم یه ذره با خانواده نشستم و باهاشون آشنا شدم !

به نظر آدماى خوبى میان …

 


میخوام دیگه ریشامو نزنم ، بلند بشه ، جوونه بزنه ، میوه بده ، بهار بشه گل در بیاد ، گنجیشکا آواز بخونن ، با شادی پرواز بکنن ، تنها روی سه پایه ، بشینم توی سایه !



یکی از خود درگیریهایی که تو این فصل با خودم دارم اینه که پتو رو که میکشم رو خودم گرمم میشه ، میزنم کنار سردم میشه و این داستان تا صبح ادامه داره !


 

کوچه‌های علی‌ چپ برفی اند ، آهسته برانید …



پوست کنار ناخن از خیانتکارترین پوستهاست …

اولش فقط یه ذره گوشه ى ناخنه اما تا میکشیش تا زیر زانوت میاد پایین !



[ چهارشنبه 91/11/11 ] [ 8:31 عصر ] [ بنیامین یوسفی ]

نظر

کش شلوار!!!

یارو نشسته بوده پشت بنز آخرین سیستم، داشته صد و هشتاد تا تو اتوبان میرفته،

یهو میبینه یک موتور گازی ازش جلو زد!

خیلی شاکی میشه، پا رو میگذاره رو گاز، با سرعت دویست از بغل موتوره رد میشه.

یک مدت واسه خودش خوش و خرم میره، یهو میبینه متور گازیه غیییییژ ازش جلو زد!

دیگه پاک قاطی می کنه با دویست و چهل تا از موتوره جلو میزنه.

همینجور داشته با آخرین سرعت میرفته، یهو میبینه، موتور گازیه مثل تیر از بغلش رد شد!!

طرف کم میاره، میزنه کنار به موتوریه هم علامت میده . خلاصه دوتایی وامیستن کنار اتوبان، یارو پیاده میشه، میره جلو موتوریه، میگه: آقا ! من مخلصتم، فقط بگو چطور با این موتور گازی روی ما رو کم کردی؟!

موتوریه با رنگ پریده، نفس زنان میگه :

والله … داداش… خدا پدرت رو بیامرزه وایستادی!…کش شلوارم گیر کرده به آیینه بغلت!

 





[ چهارشنبه 91/11/11 ] [ 8:20 عصر ] [ بنیامین یوسفی ]

نظر

بدون شرح!

 



[ چهارشنبه 91/11/11 ] [ 8:16 عصر ] [ بنیامین یوسفی ]

نظر